کیان مهر عزیزمکیان مهر عزیزم، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 25 روز سن داره

فرشته ای در کنارم

اولین روزهای بهترین سال زندگی

سلام کوشولوی ناز مامانی. خوبی قند عسل مامان؟حسابی واسه خودت لذت میبری که این همه نیومده عاشق داری نه؟حالا کجاشو دیدی بیا ببین چقدر همه چشم انتظارت هستن. برایت از روزای قشنگ عید میخوام بنویسم: اولین روز عید که مشغول عید دیدنی بودیم البته فقط درجه یک ها یعنی خونه عمه فرشته و عمه زهراو عمو سعید.دیگه خونه کسی نرفتیم اخه واسه خاطر شما نمیشد زیاده روی کنیم بابایی دستور داد که بیشتر استراحت کنم. تا روز پنجم عید که فقط خوردمو خوابیدم و روز شیشم هم که طبق قرار خاله حسنیه و عمو محمد اومدن خونمون و روزای قشنگمون شروع شد.البته نمیشد زیاد ببریمشون بیرون اما همینکه کنار ما بودن حسابی لذت بردیم خودمم نمیدونم چرا اینقدر زود روزا گذشت انگار ...
14 فروردين 1392

هفته پانزدهم

سلام فندوق مامان.......... سلام عسل بابا............ سلام همه دنیای ما سلااااااااااااااااااام حتما تو بهتر از همه حال این روزای مامانو متوجه میشی عزیزم.چون تو توی وجود منی با شادی من شاد میشی و با استرسام تو هم تپش قلبت بالا میره .باور کن مامان هر کاری میکنه که تو استرس نداشته باشی اما وقتی بهت فکر میکنم اینجوری میشم.نگرانم میگم نکنه چند روز دیگه میرم سونو بهم بگن بازم جفتت پایینه.واسه همینه که مامانی این روزا حسابی تو خودشه بابایی هر چی میگه توکل به خدا نگران نباش اما حرفاشو فقط برای چند ساعت گوش میدم دست خودم نیست دوست دارم تو توی بهترین شرایط باشی. یادته وقتی نیومده بودی ازت خواستم که بری و از خدا بخوای که اجازه بده ...
17 اسفند 1391

بابایی مهربون......

   سلام ناناز مامان خوبی عشقم؟ نمیدونم متوجه میشی که مامانی هر لحظه و هر جا موقع هر کار حتی توی خواب لحظه ای نیست که بهت فکر نکنه؟ توی رویا بغلت میکنم برات لالایی میخونم داستان میخونم برات درد دل میکنم.بعضی وقتا به خودم میگم کمتر فکر کنم اینجوری این ماها دووم نمیارم اخه مامانی خیلی عجوله،یادته که واسه اومدنتم چقدر عجله داشتم؟اما خیلی نگرانم بعضی وقتا همین نگرانی ها این فکر کردن به اینده کلافم میکنه جوری که خیلی بهونه گیر میشم ،کسی هم نیست گیر بدم بهش ناچاری امیرو اذیت میکنم.دیروز با بابایی رفتیم تا بابایی برای مغازه خرید کنه منم یه کم خرید داشتم اومد دنبالمو بعد نهار با هم رفتیم بیرون،بابایی رفت دنبال خریدش و منم رفتم چندتا مغازه...
17 اسفند 1391

هفته سیزدهم

فرشته کوچولو و ناز من الان تقریبا این شکلیه قربون دستو پاهای کوچولوت بشه مامانت. سلام... هفته قبل روز سه شنبه ساعت 3.30 نوبت دکتر داشتم برای اولین بار بود میرفتم اینجا دفعه قبل که رفته بودم پیش انیس نانکلی اصلا رازی نبودم تصمیم گرفتم این ماه پیش کشاورزی برم خواهر شوهرم از این خیلی تعریف میکرد شب قبل از استرس خوب نخوابیدم نمیدونم چرا اما اگه ادم دکترش خوب نباشه حسابی داغون میشه دعا میکردم این خوب باشه.البته به پای دکتر خودم توی شمال که میدونستم نمیرسه شایدهم اون باعث شده توقع من بره بالا اما من حسابی دعاش میکنم چون واقعا عالیه. قرار شد ساعت 3.30 برم امیر تا یه جایی منو رسوند اما وقتی رسیدم در ساختمون باز نشده بود یه 15 دق...
6 اسفند 1391

خدایا پشت و پناه من و فرشتت باش

سلام........... منو فرشته و خاله زهرا امروز بلیط داریم برای شمال خیلی دلم برای خانوادم تنگ شده دو ماه ندیدنشون یعنی عذاب ببخش فرشته من که توی راه اذیت میشی من مجبورم ورگه یک لحظه هم اذیتت نمیکردم بابا برامون یه اتوبوس خیلی خوب و راحت گرفته توکلم به خداست ایشالا که صحیحو سالم و راحت میریمو برمیگردیم تو هم مادر جونو پدر جونو دایی اینارومیبینی خودمونو بیمه ایت الکرسی میکنم نگران نباش محکم مامانی رو بغل کن. ساعت 3 حرکت میکنیمو حدودا دو شب میرسیم خدایا کمکمون کن خدایا مواظب اقایی گلمم باش توی این چند وقتی که نیستم میدونم خیلی اذیت میشه مثل خودم اما واقعا چاره ای ندارم و اینو فقط خودت میدونی من هیچ یاوری بجز تو ندارم...
29 بهمن 1391

فرشته در هفته یازدهم

سلام فرشته مهربونم بعضی وقتا که فکر میکنم نمیدونم باید چه طور از خدا به خاطر حظور تو شاکر باشم که این همه به زندگیمون شادی بخشید.منو بابا خیلی خوش بودیم خیلی خیلی اما با حظور تو این شادی و هیجان چند برابر شد بابا خیلی مواظب منه توی کارا کمکم میکنه شبا هواسش به من هست پتو میزنه روم اب بهم میده نوازشم میکنه و این همرایی خیلی شیرینه و من عاشق این دورانم .سختی هاش برام حسابی شیرینه شب بیداری ها پهلو دردا که چند هفته ای هست اومده سراغم حالت تهوع ها که اونم چند روزیه مهمون منن همه رو دوست دارم چون این تفاوت هر لحظه به من ثابت میکنه که تو هستی و این یعنی بزرگترین نعمت خدا.خدایا شاکرم و ممنون که توی مشکلات همراه منی و صدای منو میشنوی مرسی که کم...
29 بهمن 1391

فرشته من خوش اومدی نوشته در 27/9/91

نمیدونم چی بنویسم چی بگم ؟چه طور چه طور از خدا تشکر کنم؟خداااااااااااااااایا مرسی باورم نمیشه که صدامو شنیدی باورم نمیشه که التماسامو جواب دادی این فرشته که فرستادی علاوه بر اینکه بچه نازمه و هدیه خودته .همیشه بهم ثابت میکنه که تو دوستم داری واقعاااااااااااا ممنونم خدااااااااااااااااااا  گریه نمیزاره که بنویسم فقط میگم که خدایا دوست دارم فرشته نازتو که هدیته هم دوست دارم خدایا به همه اونایی که بچه میخوان بهشون بچه بده خدااااااااااااااااااایا عاشقتم فرشته ناز مامان خوش اومدی عزیزم بابا و مامان خیلی دوست دارن مامان دیشب تا صبح خوابش نبرد یه بار ساعت 4 شب بود که از بی بی چک استفاده کردم و مثبت شد امیر بیدار شدو متوجه شد که استفاده کرد...
12 دی 1391