اولین روزهای بهترین سال زندگی
سلام کوشولوی ناز مامانی.
خوبی قند عسل مامان؟حسابی واسه خودت لذت میبری که این همه نیومده عاشق داری نه؟حالا کجاشو دیدی بیا ببین چقدر همه چشم انتظارت هستن.
برایت از روزای قشنگ عید میخوام بنویسم:
اولین روز عید که مشغول عید دیدنی بودیم البته فقط درجه یک ها یعنی خونه عمه فرشته و عمه زهراو عمو سعید.دیگه خونه کسی نرفتیم اخه واسه خاطر شما نمیشد زیاده روی کنیم بابایی دستور داد که بیشتر استراحت کنم.
تا روز پنجم عید که فقط خوردمو خوابیدم و روز شیشم هم که طبق قرار خاله حسنیه و عمو محمد اومدن خونمون و روزای قشنگمون شروع شد.البته نمیشد زیاد ببریمشون بیرون اما همینکه کنار ما بودن حسابی لذت بردیم خودمم نمیدونم چرا اینقدر زود روزا گذشت انگار نه انگار شیش روز پیش ما بودن.یه شب رفتیم سراب نیلوفر یه روز هم به جای سیزده بدر رفتیم بیستون و نهار و بیرون بودیم و غروب برگشتیم.یه روزم رفتیم استخر همین.بقیه تایم ها هم خونه دور هم بودیم اما به ما حسابی خوش گذشت و من حسابی حالو هوام عوض شد.متاسفانه نشد که سیزده بدر کنار ما بمونن اخه بلیط نبود و مجبور شدن دوازدهم برن و دل مامانی و بابایی رو غصه دار کنن.اما جمعه شب خیلی خوش گذشت اخه دهم عید سالگرد ازدواج ما بود و ما هم یه جشن کوچولو گرفتیم منو خاله حسنیه وسایل تزیینی جشنو پنج شنبه حاضر کرده بودیم و وقتی بابایی خواب بود چشبوندیم به دیوار وقتی بیدار شد و دید حسابی خوشحال شد البته بابایی هم این روزو یادش بود و حسابی منو سورپرایز کرده بود اون شب حسابی گفتیمو خندیدیمو حسابی در کناره هم خوش بودیم.خدارو شکر که دوستای به این خوبی داریم که فقط واسه اینکه مامانی و بابایی نتونسته بودیم بریم شمال و ناراحت بودیم اونا اومدن پیشمون.حسابی ازتون ممنونم خاله حسنیه و عمو محمد.....
روز 12 هم که بلیط داشتن و رفتن و منو بابایی هم اون روز حسابی دلمون گرفته بود.اما فردا که سیزده بدر بود رفتیم با عمه اینا بیرون و حسابی خوش گذشت ما تا ساعت 1 استراحت کردیم و بعد رفتیم پیششون زحمت کشیده بودن و برای ما هم تدارک دیده بودن.مادر جون و پدر جونم توی شمال حسابی یاد ما بودن هر لحظه تماس میگرفتن اخه ما هر سال این روزو اونجا بودیم قربون دلشون برم که حسابی دلتنگن و بغضشونو از همین راه دور حس میکنم اما همه خوشحالیم که نرفتن ما به اونجا یه دلیل خوب داره و اونم شمایی اقا کیان مهر گلم.ایشالا سال دیگه سیزده بدر سه تایی میریم شمال و حسابی به همه در کنار شما خوش میگذره عسل مامان.مامان و بابا دیوانه وار دوستت دارن عزیزم.بوووووووووووووس
عکسها توی ادامه مطلب
اینم عکس تزیینات ساده ما چون نمیشد بریم بیرون با وسایل توی خونه اینارو اماده کردیم
اول اسم بابایی یعنی A
اول اسم مامانی یعنیY
اول اسم شما اقا کیان که حسابی عاشقتیم یعنی K
و اول اسم مهمونای عزیزمون یعنی خاله حسنیهHو عمو محمدM
که تزیین حروف ایده خاله حسنیه بود و با هم درستشون کردیم.
اینم عکس لباس هندونه ای پسر ناز مامان که وقتی رفته بودیم بیرون واسه جشن شب یلدای اقا کیان خریدیم مبارکت باشه مامانی.ناناز هستی با این لباس میدونم ناناز تر میشی.قربون هندونه خوشمزه خودم برم.......