کیان مهر عزیزمکیان مهر عزیزم، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 13 روز سن داره

فرشته ای در کنارم

بدون عنوان

1394/3/16 7:03
نویسنده : مامان یاسی
689 بازدید
اشتراک گذاری

بعد مدتها سلام

سلام کیانمهرم

سلام همه وجودم

سلام ارامش زندگیم

امیدوارم بدونی که چرا نتونستم توی این مدت بیام و ریز ریز کارهای بامزه و لحظه های شیرینتو اینجا برات بنویسم.

اولین دلیلش خودت هستی که خیلی خوابت کمه و کنجکاویت زیاد برای کپی کردن عکساتم توی سیستم باید شب و نصفه شب بیدار بشمو سیستمو روشن کنم چون اصلا اجازه نمیدی و مدام بهش دست میزنی.الانم شیش صبحه روز شنبس و من از استخون درد شدید شبا دیگه خوابم نمیبره ماه اخر بارداری با وجود یه فرشته شیطون مثل شما که هیچ وقت استراحت که چه بگم وقت نشستن هم بهم نمیدی واقعا به سختی میگذره.

اول بزار برات بنویسم که خدا چدر بهمون لطف کرد و فرشته ای که بهمون هدیه داد دختره و من 5 اسفند متوجه شدیم و حسابی خوشحالیم که یه پسر و یه دختر ناز داریم و برای اومدنش لحظه شماری میکنیم حدودا یک ماه دیگه مونده تا ابجی کوچولو بیاد و به قول خودت برات ماشین بیاره.

فدای پسر عشق ماشین خودم بشم که توی دنیا فعلا فقط چرخ و ماشین و میبینه و روزی هزااار بار میگه ماچچچچین ماچین.همه ماشیناتم میشکونی با هر وسیله ای که دم دستته یا میکوبی بهش یا اینقدر پرت میکنی تا دل و رودش در بیاد بعدا میاری میگی درست کن وقتی درستم میکنیم گریه میکنی که باز کن و حساابی در این راستا مارو کلافه کردی و ما نمیدونیم چیکار کنیم.

فعلا فقط در حد چندتا کلمه حرف میزنی و از این بابت خیلی عذاب میکشی چون وقتی چیزی میخوای نمیتونی بگی مارو گاز میگیری و مدتی گاز جای خودشو به چنگ گرفتن داده و تمام تن بدن ما که کبود بود حالا زخمی شده...........

هر وقتم إوق میکنی بازم چنگ میگیری فدات بشم عاشق بیرون رفتن و دد هستی و هر وقت بابا بخواد بره بیرون باید من مش؛ولت کنم بعدشم که متوجه میشی یه ربع گریه میکنی.

تقریبا هر روز میبرمت بیرون الان که برام سخته میبرمت توی پارکینگ و با اتیلا پسر همسایه که خودت بهش میگی اتی بازی میکنی و به زود میارمت بالا.

چند تا کلمه ای که خیلی بامزه میگی ایناس:

مامان که بعضی وقتام میگی مانی یا مامانی

بابا-دد-عزیز-علی-ماچین-پیشی-جوجو-بچه-نی نی-حموم-دستشویی-اب-گوشت-

و روز به روزم داری پیشرفت میکنی.

خیلی بی هوا به این طرف اون طرف میدوی و سرعتت خیلی بالاس و همیشه میخوری به یه جا ولی اصلا گریه نمیکنی.البته تنها موردیه هستش که گریه نمیکنی.در کل برای هر چیزی که میخوای بیرون رفتن ب؛ل کردن ماشین و هر چیزی که فکرشو بکنی میگی مانیو میزنی زیر گریه ما باید کلی تلاش کنیم تا ارومت کنیم و بعدا متوجه بشیم که چی میخوایوخلاصه که حسابی واسه خودت سلطانی هستی توی خونه ی مااا.

خیلی هم رومانتیکی صبح که بیدار میشی مامان و میبوسی شبم وقتی خوابیدی نمیدونم شایدم خودتو زدی به خواب چون چشات بستس میبینم که همونجوری کلی بوسم میکنی که اون لحظه برای من نابترین لحظطه هاست در طول روزم گاهی صدام میکنی و متوجم میکنی که بشینم و دستتو میندازی دور گردنمو بغلم میکنی ومنو میبوسی.

توی بارداری من حسابی خسته شدم چون تنها بودم و تمام کارات به عهده خودم بود بغلت میکردم حمومت میکردم چند روزی هست که دیگه واقعا برام سخت شده چون شما خیلی وول میخوری توی بغل و اجی هنوز نیومده از بس بهش مشت و لگد زدی فکر کنم بیاد حسابی ازت حساب ببره.قراره دو سه روز دیگه بابایی مارو ببره شمال و و تا موقع زایمان و تولد شما اونجا باشیم تا کمتر اذیت بشیم.

یه خبر خوبم اینه که جمعه 22 خرداد عروسی خاله زهرا هم هست و من از این بابت خیلی خوشحالم گرچه تنها میشم اما خداروشکر که خاله هم پریییید.

از همه دوستا و خاله های گل و مهربون که توی این مدت من شرمنده کردن و با وجود غیبتم بهم سر میزدن خیلی خیلی ممنونم و حسابی شرمنده تون هستم که نتونستم بیام و خاطرات فرشته هاتونو بخونم میدونم که چون مادر هستین کاملا شرایط منو درک میکنین و دونین که توی وضعیت من چقدر سخته که بخوام به اینجا هم برسم.امیدوارم روزی بتونم همه خاطرات کیانمهر و مهرآفرین دختر و پسر گلمو اینجا بنویسم و به همه دوستای گلم و فرشته هاشون سر بزنم.دوستان برای ما خیلی دعا کنین که سخت محتاجیم...

 

 

کیان مهر عزیزم تا این لحظه ، 1 سال و 9 ماه و 25 روز سن دارد

و مهر افرینم هشت ماهه که توی دل مامانشه......

پسندها (4)

نظرات (0)