خاله های جون جونی سلام ما بعد مدتها اومدیم
سلام به همه دوستای خوبو نازم
الی عزیز
مامان رستای ناز
سارای عزیزم
مامان جونیه کسرا
شیما جان
بهاره ی خوبم
رضوان مهربونم
ازاده نازنین
عزیز دلم مامان نگین
و مریم جون وشادی عسلم و همه دوستای خوبم که اسمشونو جا انداختم شرمندام
دلم حسابی برای همه شما تنگ شده بود اما واقعا فرصت نبود که بیام اینجا و از خودم بگم و به وبلاگای قشنگتون سر بزنم میخوام خاطره این دو ماه که با فرشته نازنیم بودمو براتون خلاصه تعریف کنم و اینجا براش ثبتش کنم.
بعد زایمانو دوروز بستری بودن توی بیمارستان و مرخص شدنت که روز جمعه بود یعنی 26 مرداد.
بابا به همراه خانوادش که اومده بودن شمال بهت سر بزنن روز یکشنبه 28 ام برگشتن و حسابی جدا شدنش از کنار ما سخت بود.
یکی دوروز اول زیاد گریه نمیکردی و بهونه گیری نمیکردی اما بعد کم کم جیغای بنفشت شروع شد و ما بعد کلی تلاش متوجه شدیم که شما موقع ادرار درد داری و مجبور شدیم شما رو توی 19 روزگی که یکشنبه 10 شهریور بود ختنه کنیم دقیقا یادمه ساعت 5 عصر بود بردیمت مطب دکتر نوروزی فر شما موقع ختنه زیاد گریه نکردی اما وقتی رسیدیم خونه گریه هات شروع شد و حسابی تا 4 روز نازتو کشیدیمو توی بغلمون فقط میچرخوندیمت.چند روزی گذشت بازم گریه های شدیدت شروع شد قربونت برم که وقتی درد میکشی اول تحمل میکنی بغض میکنی و بعد دیگه مجبور میشی جیغ بکشی.نفس مامانی بردیمت چند جا دکتر و همه میگفتن که شما نصبت به سنت نفخ شدید داری و هر دارویی میدادن جواب نمیداد و شما گریه میکردی و منو مادر جونم هر کاری از دستمون بر می اومد انجام میدادیم اما هیچ راهکاری موثر نبود و دکتر میگفت باید تا چند ماه همینجور تحمل کینم.گریه ها و شب زنده داریهای شما ادامه داشت تا اینکه بابا کاراشو انجام داد و تصمیم گرفت بیاد دنبالمون توی این مدت حسابی از تنهایی ما خسته شد اما چون شما حالت خوب نبود نمیشد من برگردم خونه اینجا دست تنها بودم بالاخره مجبور شدیم 7 مهرماه برگردیم خونه البته موقع برگشتن یه شبه بابا مارو برد قم و ما زندگی سه نفرمونو با زیارت حرم حضرت معصومه شروع کردیم روزای خیلی سختی داشتم از دوری بابا رنج میبردم و شمام چون گریه میکردی حسابی کلافه بودم اما با زیارت اروم شدم و کلی ارامش گرفتم شما توی راه زیاد اذیت نکردی وقتی برگشتیم تا دو یا تقریبا سه روز گریه های شدید میکردی از دلدرد اما بعدش خوب شدی و کمتر با اون شدت گریه میکردی قربونت برم پسر نازم فدات بشم که وقتی درد نداری مامانو با خنده هات شاد شاد میکنی.روزای اول تقریبا هر شب مهمون داشتیم و اقوام بابا واسه دیدن شما شازده پسرم می اومدن تا اینکه چند روز قبل یعنی22ام شما رو بردیم و واکس دو ماهگش زدی اخ اخ دلم ریش ریش میشه یاد دو روز اول واکسنت می افتم ناله هایی میکردی که اون سرش ناپیدا اما خدارو شکر تب نکردی.این روزای سختم گذشت و خدارو شکر که مشکل خاصی پیش نیومد.
دیشب اخر شب وقتی بابا برگشت خیلی خیلی گریه کردی هر چی دارو بود بهت دادم اما از گریه کبود شده بودی مجبور شدیم سریع اماده بشیمو ببریمت دکتر اما خیلی جالب بود تا شمارو از در بردیم بیرون نه تنها اروم شدی بلکه میخندیدی تا نزدیکای درمانگاه همینجور به چراغای وسط خیابون خیره شده بودی و میخندیدی منو بابا تعجب کردیم تصمیم گرفتیم یه کم بگردونیمت اگه گریه کردی بعدش ببریمت دکتر اما شما اروم اروم بودی و راحت توی بغلم خوابیدی شیطونک من فدای دلت بشم چند روزی توی خونه بودی و دلت میخواست شب عید بری بیرون عشقم؟فدات بشم هر شب میبریمت بیرون شما فقط گریه نکن شکلات من.امروزم که عید قربانه اولین عیدیه که شما کنار ما هستی و از خدا ممنونم که شمارو به ما داد به حق همین روز عزیز ازش میخوام همیشه کنار ما باشی و فرزندی صالح باشی و عاقبت به خیر بشی عزیزم.
اینم خاطره های این چند وقت مختصر نوشتم چون میدونم که الان بیدار میشی کلا بیشتر از یک ساعت نمیخوابی یکسره بیدار میشی نیم ساعتی بیداری و دوباره میخوابی اما سعی میکنم خاطرات از این به بعدتو زود به زود برات بنویسم.
خاله های نازم چندتا عکسم از کیان جونم براتون میذارم تصمیم دارم بیام به همتون سر بزنم امیدوارم امروز اقا کیان خوب بخوابه تا من بتونم به کارام برسم.واقعا ازتون ممنونم که به توی این مدت به ما سر زدید.دوستون دارم و عید همگی شما هم مبارک باشه براتون بهترین هارو ارزو دارم.
قربونت برم پسر نازم حسابی عاشق اتاقتی و وقتی میارمت توی اتاق چشات اینقدر میچرخه دنبال دیدن وسایل که نگو و نپرس بعدم انگار متوجه میشی اینا مال خودته و کلی میخندی اینم عکست موقع ذوق کردن وقتی که اویز موزیکالت میچرخه.حیف که نمیشه ازت خوب عکس بندازم از بس دستو پاهای نازتو تکون میدی
اینم عکس اون لحظه ای که منتظر بودیم واسه واکسن زدن نوبتت بشه عزیز دل مامان توی چشات معلومه که تصمیم گرفتی مثل بچه های دیگه که صداشون می اومد گریه نکنی.و واقعا عین یه مرد تحمل کردی و فقط یه جیغ کوچولو کشیدی