کیان مهر عزیزمکیان مهر عزیزم، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 16 روز سن داره

فرشته ای در کنارم

خاله های جون جونی سلام ما بعد مدتها اومدیم

1392/7/26 13:15
نویسنده : مامان یاسی
1,299 بازدید
اشتراک گذاری

 

سلام به همه دوستای خوبو نازم

الی عزیز

مامان رستای ناز

سارای عزیزم

مامان جونیه کسرا

شیما جان

بهاره ی خوبم

رضوان مهربونم

ازاده نازنین

عزیز دلم مامان نگین

و مریم جون وشادی عسلم و همه دوستای خوبم که اسمشونو جا انداختم شرمندام

دلم حسابی برای همه شما تنگ شده بود اما واقعا فرصت نبود که بیام اینجا و از خودم بگم و به وبلاگای قشنگتون سر بزنم میخوام خاطره این دو ماه که با فرشته نازنیم بودمو براتون خلاصه تعریف کنم و اینجا براش ثبتش کنم.

بعد زایمانو دوروز بستری بودن توی بیمارستان و مرخص شدنت که روز جمعه بود یعنی 26 مرداد.

بابا به همراه خانوادش که اومده بودن شمال بهت سر بزنن روز یکشنبه 28 ام برگشتن و حسابی جدا شدنش از کنار ما سخت بود.

یکی دوروز اول زیاد گریه نمیکردی و بهونه گیری نمیکردی اما بعد کم کم جیغای بنفشت شروع شد و ما بعد کلی تلاش متوجه شدیم که شما موقع ادرار درد داری و مجبور شدیم شما رو توی 19 روزگی که یکشنبه 10 شهریور بود ختنه کنیم دقیقا یادمه ساعت 5 عصر بود بردیمت مطب دکتر نوروزی فر شما موقع ختنه زیاد گریه نکردی اما وقتی رسیدیم خونه گریه هات شروع شد و حسابی تا 4 روز نازتو کشیدیمو توی بغلمون فقط میچرخوندیمت.چند روزی گذشت بازم گریه های شدیدت شروع شد قربونت برم که وقتی درد میکشی اول تحمل میکنی بغض میکنی و بعد دیگه مجبور میشی جیغ بکشی.نفس مامانی بردیمت چند جا دکتر و همه میگفتن که شما نصبت به سنت نفخ شدید داری و هر دارویی میدادن جواب نمیداد و شما گریه میکردی و منو مادر جونم هر کاری از دستمون بر می اومد انجام میدادیم اما هیچ راهکاری موثر نبود و دکتر میگفت باید تا چند ماه همینجور تحمل کینم.گریه ها و شب زنده داریهای شما ادامه داشت تا اینکه بابا کاراشو انجام داد و تصمیم گرفت بیاد دنبالمون توی این مدت حسابی از تنهایی ما خسته شد اما چون شما حالت خوب نبود نمیشد من برگردم خونه اینجا دست تنها بودم بالاخره  مجبور شدیم 7 مهرماه برگردیم خونه البته موقع برگشتن یه شبه بابا مارو برد قم و ما زندگی سه نفرمونو با زیارت حرم حضرت معصومه شروع کردیم روزای خیلی سختی داشتم از دوری بابا رنج میبردم و شمام چون گریه میکردی حسابی کلافه بودم اما با زیارت اروم شدم و کلی ارامش گرفتم شما توی راه زیاد اذیت نکردی وقتی برگشتیم تا دو یا تقریبا سه روز گریه های شدید میکردی از دلدرد اما بعدش خوب شدی و کمتر با اون شدت گریه میکردی قربونت برم پسر نازم فدات بشم که وقتی درد نداری مامانو با خنده هات شاد شاد میکنی.روزای اول تقریبا هر شب مهمون داشتیم و اقوام بابا واسه دیدن شما شازده پسرم می اومدن تا اینکه چند روز قبل یعنی22ام شما رو بردیم و واکس دو ماهگش زدی اخ اخ دلم ریش ریش میشه یاد دو روز اول واکسنت می افتم ناله هایی میکردی که اون سرش ناپیدا اما خدارو شکر تب نکردی.این روزای سختم گذشت و خدارو شکر که مشکل خاصی پیش نیومد.

دیشب اخر شب وقتی بابا برگشت خیلی خیلی گریه کردی هر چی دارو بود بهت دادم اما از گریه کبود شده بودی مجبور شدیم سریع اماده بشیمو ببریمت دکتر اما خیلی جالب بود تا شمارو از در بردیم بیرون نه تنها اروم شدی بلکه میخندیدی تا نزدیکای درمانگاه همینجور به چراغای وسط خیابون خیره شده بودی و میخندیدی منو بابا تعجب کردیم تصمیم گرفتیم یه کم بگردونیمت اگه گریه کردی بعدش ببریمت دکتر اما شما اروم اروم بودی و راحت توی بغلم خوابیدی شیطونک من فدای دلت بشم چند روزی توی خونه بودی و دلت میخواست شب عید بری بیرون عشقم؟فدات بشم هر شب میبریمت بیرون شما فقط گریه نکن شکلات من.امروزم که عید قربانه اولین عیدیه که شما کنار ما هستی و از خدا ممنونم که شمارو به ما داد به حق همین روز عزیز ازش میخوام همیشه کنار ما باشی و فرزندی صالح باشی و عاقبت به خیر بشی عزیزم.

اینم خاطره های این چند وقت مختصر نوشتم چون میدونم که الان بیدار میشی کلا بیشتر از یک ساعت نمیخوابی یکسره بیدار میشی نیم ساعتی بیداری و دوباره میخوابی اما سعی میکنم خاطرات از این به بعدتو زود به زود برات بنویسم.

خاله های نازم چندتا عکسم از کیان جونم براتون میذارم تصمیم دارم بیام به همتون سر بزنم امیدوارم امروز اقا کیان خوب بخوابه تا من بتونم به کارام برسم.واقعا ازتون ممنونم که به توی این مدت به ما سر زدید.دوستون دارم و عید همگی شما هم مبارک باشه براتون بهترین هارو ارزو دارم.

 

قربونت برم پسر نازم حسابی عاشق اتاقتی و وقتی میارمت توی اتاق چشات اینقدر میچرخه دنبال دیدن وسایل که نگو و نپرس بعدم انگار متوجه میشی اینا مال خودته و کلی میخندی اینم عکست موقع ذوق کردن وقتی که اویز موزیکالت میچرخه.حیف که نمیشه ازت خوب عکس بندازم از بس دستو پاهای نازتو تکون میدی

اینم عکس اون لحظه ای که منتظر بودیم واسه واکسن زدن نوبتت بشه عزیز دل مامان توی چشات معلومه که تصمیم گرفتی مثل بچه های دیگه که صداشون می اومد گریه نکنی.و واقعا عین یه مرد تحمل کردی و فقط یه جیغ کوچولو کشیدی

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (23)

مامان سام
24 مهر 92 19:06
وای چه ملوسه.ماشاالله
خدا حفظش کنه


ممنونم لطف دارید
مرمر(مامی کسرا)
24 مهر 92 20:11
واااااااااااااااااااااااااااااااااااااااای چه جیگری شده...قربون کیان جونم...دوست دارم خاله..


سلام گلم ممنونم به ما سر زدی پسر نازتو ببوس
رضوان مامان رادین
24 مهر 92 20:13
یاسی جون چقدر خوب شد اومدی...بخدا دلم یه ذره شده بود...چند روز یکبار بهت سر میزدم ...اما ناامید برمیگشتم...
گریه های بچه ها طبیعیه...ان شاا... تا 3 ماهگی خوب میشه...یعنی بهتر میشه هااااااا انتظار زیادی از کیان جون نداشته باشی احیانایادمه شبهای اول اونقدر بی خوابی اذیتم کرده بود که مامانم پیشنهاد داد یکشب در میون با مامانم جا بجا کنیم و هر کدوممون نوبتی تا صبح بالای سر آقا رادین بیداری میکشیدیم...منم شیرمو میدوشیدم و میریختم تو شیشه اون شبهایی که نوبتم نبود

سلام رضوان جون و مش رادین خوبید؟زیترتتون قبول ایشالا هر ساله بشه عزیزم.قربونت برم که بهم سر میزنی.منم وقتی شمال بودم خیلی از شبا مامان بچه رو نگه میداشت و من میخوابیدم اما اینجا واقعا دست تنهام اقایی 12 شب میاد تا 2 بیدار میمونه اما دیگه حسابی خستست وقتی کیان گریه میکنه میبرمش توی اتاق که صداش اذیتش نکه اما دارم کم کم عادت میکنم
رضوان مامان رادین
24 مهر 92 20:15
عید را بهانه کنیم تا به همه کسانی که دوستشان داریم سلامی بکنیم ، نام شما در اندیشه و مهرتان در قلب ماست . . . عید قربان بر شما مبارک
زهرا
25 مهر 92 23:36
خوشحال شدم که بالاخره اومدی.وای عزیزم چقدر نینیتون عوض شده.جیگر بود جیگرتر شده.
خدا حفظش کنه.حتما براش اسفند دود کن.
راسی تو اون یکی وبلاگت لینکم کردی من ندیدم یا اینکه هنوز فرصت نشده لینکم کنی؟و یا اینکه دوس نداری لینکم کنی؟


اره همه میگن عوض شده
مرسی فدات شم شرمنده ام الان لینکت میکنم
♛نقره بانو♛
26 مهر 92 8:51
سلام دوست گلم ماشاالله چه پسر نازی خدا برات حفظش کنه


ممنونم بانو جان
امید وسعیده
26 مهر 92 12:37



لطف کردی اومدی سعیده جان
دریا
26 مهر 92 13:00
معلومه حسابی بهش رسیدی ما شا الله


قربونت تمام وقت در خدمتشم
فرشته مامان رها
26 مهر 92 13:13
سلام بلاخره امدید این پسر کل چه بزرگ وناز شده


اره خدارو شکر
دریا
26 مهر 92 16:44
سلام وظیفه ای بود در قبال یه دوست روماه خودت و پسرت را می بوسم


ممنونم وضیفه نبود بزرگواریتونو میرسونید
مامان جوجه طلا
26 مهر 92 16:46
مشالله به ای پسر ناز ختنه کردنش مبارک ایشالله که الان حالش خوب باشه.

بچه ها چند ماه اول زندگی جیغ و داد زیاد میکنن ولی رفته رفته بهتر میشن .

ایشالله روزهای خوبی رو با نی نی نازت پیش رو داری.


ممنونم عزیزم از دعای خوبت
مریم
27 مهر 92 1:15
سلام عزیزم
الهی عزیزم درک میکنم آخه نی نیت از همه چی واجب تره
عزیزه خاله
قد و بالات را برم مشالات باشه خاله جون
خواهش می کنم گلم ممنون که اومدی بهم سر زدی خوشحالم کردی
راستی خیلی حلالزاده ای دیروز با خواهرم که همیشه به وبت سر میزد البته کامنت نمیذاشت در موردت حرف میزدیم که یاسمن جون که خیلی هنرمنده چند وقتیه که نیست.
امیدوارم شاد باشی و سلامت هم خودت هم پسر گلت و هم همه عزیزانت


فدای محبت شما بشم لطف دارید عزیزم مرسی اومدی بهم افتخار دادی
الی
27 مهر 92 8:39
ماشالا
هزار ماشالا
خیلی خوب جون گرفته

خیلی هم بانمک شده
ایشالا به سلامتی بزرگ بشه و سایه تون همشه بالات سرش باشه

سر یه فرصت مناسب از طرف خاله الی حتما صورت گلش روببوس


ممنونم الی نازنینم دوست دارم مرسی اومدی
سارا مامانی شیدا
27 مهر 92 8:49
سلام دوست خوبم خوشحالم که بالاخره ازتون خبری شد دلم خیلی براتون تنگ شده بود
هزارهزار ماشااله به این گل پسر ناز خدا حفظش کنه امیدوارم همیشه سالم و سر حال باشه
عزیزم اوایلش برای همه سخته شیدای منم با اینکه دل درد نمیگرفت و خیلی گریه نمیکرد ولی تا پنج شش ماهگی درد سر های زیادی داشت و الانم نزدیک به 3 سالشه ولی گاهی من رو دیوونه میکنه ولی هر چی بزرگتر میشن مشکلات قبلیشون برای ما خاطره های شیرینی میشه که دیگه تکرار نمیشن پس از همه لحظه هات لذت ببر و مواظب خودت و خانواده مهربونت باش


اره عزیزم واقعا روزای شادو شیرینیه خدارو شاکرم مرسی که اومدی ببخش کوتاه جواب میدم ممکنه هر لحظه بیدار بشه
الی
27 مهر 92 9:08
یاسمن جون
برای پست ثابت وبلاگت هم از نظر من مشکلی نداره
اما فکر کنم از الیما جون اجازه بگیری خیلی بهتر باشه
http://aradmaman.niniweblog.com/


چشم الی جان ممنونم
الی
27 مهر 92 9:09
منم از ایده ات استفاده کردم و پست ثابت کردم



اره عالیه
مامان بهاره مامان امیرمحمد
27 مهر 92 10:25
الهیییییییییییییییییییییییییییی خاله فدات بشه ماشاءا.. چقدر بانمکتر شده این گل پسر خیلی هزار الله اکبر شیرین عسل شده دلم آب شد از دور یاسی جون همین الان یک بوس آبدار ازش از طرف من و امیرمحمد بکن زیاد هم نبری بیرون به دیگران نشون بدی خدای نکرده چشمش نکنند این قند عسل خاله را


فدای تو دوست گلم برم مرسی بهم سر میزنی چشم خاله شمامنی نی نازتو ببوس
آزاده مامان آرتین
27 مهر 92 19:55
ماشالا بزرگ شده یاسی جونم
چقدرم ناز شده
ممنون که بهمون سر میزدی

خواهش میکنم عزیزم لطف کردی اومدی
شیما
28 مهر 92 12:14
ماشالا هزار ماشالا به این پسملی ناز ایشالا که خدا حفظش کنه براتون
یاسی جون نگران نباش این روزهای سخت هم تموم میشن صبور باش بوووووووووس


ممنونم عزیزم روزای سختیه وقتی گریه میکنه اما از با کیان بودن لذت میبرم
خاله سوسکه
29 مهر 92 11:36
سلاااااااااااام کچل خاله
خوشگل عزیز وخوردنی
هزار ماشا الله چه بزرگ شدی
مامان کیان یاسی عزیزم
هر وقت خودت غذا می خوری یه استکان کوچولو عرق نعنا بخور تا بچه ات دل درد نشه
تازه با قاشق کوچولو به کیان نازنینم می تونی از همن عرق نعنا بدی
از دل درد بچه نترس عرق نعنا دوای نفخ شکمه چون مامانش قطعا غذای نفخ دار می خوره


سلام خاله اخ کچل گفتی...کی مو در میاره نمیدونم
باور کن خیلی رعایت میکنم اما زیاد تاثیر نداره عرق نعناع میخورم بهش ترنجبینم میدم
مامان هلاله
29 مهر 92 17:44
سلام عزیزم چقدر پسرت عوض شده؟
خیلی نمکی شده


ممنونم عزیزم
حورا
30 مهر 92 15:30
یاسمن جونم پسرت خیلی مااهه خدا حفظش کنه براتون عزیز دلمم دوست دارم بوووووس


ممنونم دوست خوبم چشاتون ناز میبینه
رضوان
30 مهر 92 19:08
سلااااااااااااااااااااااااااااااام مامان یاسی عزییییییییییییییییزم
حسابی دلمون تنگ شده بود
خدارو شکر ک بسلامتی نی نی کیانمهر پرید توی بغلتون
از خوشحالیتون خوشحالم


ممنون رضوان جانم