کیان مهر عزیزمکیان مهر عزیزم، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 23 روز سن داره

فرشته ای در کنارم

بازم روزای تلخ و شیرین

1392/2/30 19:55
نویسنده : مامان یاسی
704 بازدید
اشتراک گذاری

سلام  قند عسل مامانی

 

پسر ناز مامان و بابا خوبی؟میدونم که کاملا اوضاع بیرون و درک میکنی با ناراحتی مامان ناراحت میشی و با خوشحالیش خوشحال کاملا حس میکنم وقتی ناراحتم خودتو جم میکنی یه گوشه و تکون نمیخوری دردت به جونم فرشته نازم.

 

میخوام برات خاطرات روزایی رو بنویسم که بابایی اومدو بهمون سر زد یعنی سه شنبه هفته قبل که ٢٤ اردیبیهشت بود.بابایی جونی و بابا امیر تصمیم گرفتن دوتایی بیان شمال اخه برای بابایی تنهایی رانندگی سخته و حتما یکی باید کنارش باشه.ساعت سه شب حرکت کردن و ظهر نزدیکای ساعت یک رسیدن.من خیلی هیجان زده بودم دلم خیلی برای بابایی تنگ شده بود فقط تو میدونی که مامانی چقدر عاشق باباییه مگه نه؟اخه تو تمام احساس مامانو درک میکنی گلم.وقتی بابا اومدو بغلمون کرد انگار ارامش دنیا اومد توی وجودم کلی نشستیمو برای هم حرف زدیم.حتما صدای بابارو شنیدی که کلی نازت دادو باهات حرفای مردونه زد مگه نه؟عصر با بابایی رفتیم برای السا که قراره فردا به دنیا بیاد هدیه خریدیم یه پلاک نازو خوشمل ماکه خوشمون اومد امیدوارم  دایی و زندایی جونی هم خوششون بیاد.اره عسلم السا قراره فردا صبح به دنیا بیاد مامانی خیلی هیجان داره اخه برای اولین بار داره عمه میشه.عصر زیاد بیرون نموندیم برگشتیم خونه و تا اخر شب کلی از کنار هم بودن لذت بردیم انگار مامان بابات یه عالمه حرفای نگفته داشتن حتما خسته شدی از دستشون اخه تا نصف شب بیدار بودی قربونت برم.

صبح بیدار شدیمو رفتیم بیمارستان هنوز زندایی رو نبرده بودن توی اتاق عمل خیلی هیجان داشتیم حدودا دو ساعتی اونجا موندیم تا نوبتشون شد السا ساعت ١١.٤٥صبح به دنیا اومد و دنیای مارو برام زیباتر کرد من که حسااااااااااااااابی عاشقشم قربونش برم.میدونم السا دوست خوبی برات میشه قند عسل مامان

 

ایشالا شمام سه ماه دیگه به دنیا میای و دنیای مامان بابارو از این رو به اون رو میکنی.زندگی ما عالیه اما میدونم بیای فوق العاده تر میشه نانازم.خب اون روز زیبا هم تمام شدو ما اومدیم خونه عصر برگشتیم.و پنج شنبه ٢٦ اردیبهشتم خونه بودیم اما عصر قرار گذاشتیم با خاله حسنیه اینا رفتیم بیرون اما قبلش پدر جون شیرینی به دنیا اومدن السا عابر بانکشو دادو اصرار کرد که منو بابایی برای خودمون یادگاری بخریم حالا هر چی دوستداریم اخه خیلی ذوق زده بود و بابایی هم توی بیمارستان اولین نفری بود که بهش خبر به دنیا اومدن السارو داد.پدر جون به شمام شیرینی داد ما هم قبل اینکه با خاله حسنیه اینا بریم گردش رفتیم و بابا برای خودش لباس خریدو برای شمام که ست جای دستمال کاغذی و سطل و ساعت اتاق خریدیم خیلی نازه مدلش شیره یعنی همهشون عروسک شیر دارن مثل پسر شیر خودم.چند دستم لباس ناناز برات خریدیم مبارکت باشه عزیزم.امیدوارم خوشت بیاد.

بعد با خاله حسنیه اینا رفتیم کنار رودخونه سفید رود که معروف ترین رود شماله کنارشم جنگله و حسااااااااااااابی زیباست بابایی و عمو محمد اتیش روشن کردن با تیکه های چوب و چای  دم کردن روی اتیش که به افتخار بابایی بود اخه بابا عاشق اینجور چاییه.چند تا سیب زمینی هم انداختیم تو اتیش به پیشنهاد بابا البته ما اصلا انتظار نداشتیم اینقد عالی باشه حسابی بهمون مزه داد تو هم که حسابی خوشت اوده بود و هی تکون میخوردی قربونت برم.نوش جونت.

غروبم برگشتیمو بازم کنار هم بودیم تا جمعه صبح که بابایی ساعت ١١ حرکت کردو رفت و حسابی دل  ما گرفت که بازم تنها میشیم .مامانی دوست داشتم باهاش برم اما مادر جون منو نگه داشت تا برای شما سیسمونی بخریم و بعد برم که بابایی هم گفت بمون منم اینجا باشی خیالم راحت تره و بنده تقریبا برای دو هفته دیگه موندگار شدم.اما عسل مامان  شنبه  بابابزرگ مامان فوت شد و دل همه مارو غصه دار کرد یهو ایست قلبی کردو مارو شوکه کرد و حسابی غصه دار شدیم.مادر جون و خاله ها خیلی ناراحتن اجازه نمیدن من برم مراسم و نگران شما هستن اجازه گریه کردنم ندارم این اذیتم میکنه خاطراتش میاد جلوی چشمم و دلم میگیره اما چاره چیه باید این روزای سختو تحمل کنم عزیزم.حسابی این روزا نگران تو هستم  خیلی هواسم بهت هست اما همه میگن این نگرانی ها طبیعیه.عسل مامان حسابی مامانو بد خواب کردی شبا همیشه استرس شمارو دارم که نکنه جات بد باشه و اذیت بشی.وروجک مامان قربون دست و پاهای ناز کوچولوت برم معلومه که پسر شیطون من حسابی زورش زیاده اخه خیلی محکم مامانو میزنی ها با اینکه هنوز کوچولویی.بزن که مامان عاشق این حرکتاته.اینم از این روزای مامان و بابا .....................


از تمام  خاله های مهربون ممنونم که بهم سر میزنید واقعا دوستون دارم  امیدوارم  اونایی که دوست دارم مامان بشن زودتر مامان بشن خاله هایی هم که مثل مامان من چشم به راهن که فرشتشون به دنیا بیاد کوچولوهاشون سالم به دنیا بیان و خاله جونی هایی که نی نی نازشون دنیا اومده خدا همیشه پشت و پناهشون باشه.

الاهی آمین

 

 

راستی دوستای خودم  بازم خواستم یاد اوری کنم که واقعا دسترسی به سیستم ندارم که بتونم به همه شما سر بزنم ایشالا این روزا سپری بشه و برگردم خونه خودم تا به همه شما زود به زود سر بزنم امیدوارم ازم نرنجید دوستون دارم بااااااااااااااااااااااای تا هااااااااااااااااای

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (7)

مرمر(مامی کسرا)
30 اردیبهشت 92 19:46
قربونت برم مبارکت باشه خاله جون....ایشالا لباس دامادیتو بخری...مامان یاسی امیدوارم همیشه و هر روز خوشحال باشین و خوشبخت....


سلام عزیزم ممنون از لطفت شمام کنار همسر و فرزندت همیشه شادو سلامت باشی ممنون که بهمون سر میزنی
الی
31 اردیبهشت 92 7:21
الهی شکر که همه چیز خوبه و تو اینقدر خوشحالی

ایشالا خوشی و خوشحالیتون پایانی نداشته باشه

مرسی از اینکه سراغم میاید و قوت قلبم میشی.....



سلام عزيزم منم روزاي سخت مثل شما داشتم ايشالا روزاي شيرين شمام ميرسه دعات ميكنم
مامانٍ توت فرنگی
31 اردیبهشت 92 10:06
چه قدر خوب شد که بازم اومدی
این کیانمهر شیطون می خواسته فقط خودشو لوس کنه ببینه مامانی چقدر دوستش داره

انشاالله وقتی به سلامتی به دنیا اومد از طرف من لپشو بکش به تلافی حرصهایی که بهمون داد


اره خاله هدفم اين بود چيكار كنم تو شكم ماماني حوصلم سر ميره.اومدم قراره يه عالمه گاز بگيرن از لپم شمام لپمو بكش عيب نداره
مامان نفس
1 خرداد 92 20:24
عزیزم باعث افتخاره.منم شما رو لینکت میکنم.


سلام ممنونم منم شمارو با افتخار لینک کردم امیدوارم دوستای خوبی باشیم
مریم.خلوت مادرانه
2 خرداد 92 15:52
سلام یاسی جونم خوبین؟خدا رو شکر که همه جی خوبه انشالله بزودی دنیا میاد و با قدماش دنیا رو روشن میکنه.از بابت. فوت پدربزرگتم.واقا متاسفم بقای عمر شما باشه و خدا رحمتش کنه.مواظب خودت باش گلم


ممنون عزيزم شما خوبيد?خدا رفتگان شمارو هم رحمت كنه
غزال
2 خرداد 92 16:16
همین که اومدی خبر دادی مرسی خوب از نگرانی در اومدیم
ایشالا زود زود تو و کیانمهر خاله برگردین پیش بابایی
بوسسسسسسسسسسسس


سلام خاله غزال جوني ممنون ايشالا.ديگه دلمون حسابي تنگ شده ها داريم كم مياريم
مامان ازاده
12 خرداد 92 13:38
یاسمن جون زودی برو خونه خودت که زود به زود پست بذاری از حالتون باخبر باشیم-مرتب به وبت سر میزنم ولی خبری ازت نیست

اگه سیسمونی پسر گلمم خریدی حتمن بذار نا ببینیمشون
مواظب خودتون باش گلم


سلام عزيزم چشم در اولين فرصت اماده بشه ميزارم.چند روز ديکه ميرم خونه اما نميشه زياد خودمو اذيت كنم كم كم ميچينم.دوست جوني خودمي ها