کیان مهر عزیزمکیان مهر عزیزم، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 22 روز سن داره

فرشته ای در کنارم

میخوای بیای؟نوشته شده در 7/9/91

سلام  سلام فرشته نازنین من خوبی عزیزم؟ حتما خیلی خیلی اونجا بهت خوش میگزره که دل نمیکنی تا بیای پیش مامان بابا. حس میکنم یه کوچولو دارم بهت نزدیک میشم امروز کیت تخمک گذاری مثبت شد داروهامم تمام شده اگه همه چیز خوب پیش بره و مشکلی نباشه و خدا بخواد شاید این ماه بیای پیشمون. راستی تو نمیتونی اونجا پا در میونی کنی و به خدا بگی اجازه بده زودتر بیای پیش ما؟ بگو دیگه. اگه این کارو برای مامان و بابا بکنی برات یه جایزه خوب میخرم باشه.؟ بگو مامان بابام دیگه طاقت ندارن خداجون بگو اجازه بده زود بیای حتما بگی ها. مامانی اون به فرشته هاش نه نمیگه فدای تو بشم چشم به راحتم گلم ...
3 دی 1391

فرشته من میخوام بهت کلی شعر یاد بدم که اینا یه گوششه نوشته شده در 4/9/91

دکتر چه مهربونه درد منو می دونه زخم پامو می بنده با شوخی و با خنده     میگه مریض کوچولو کوچولوی موچولو برو بخواب تو خونه دوای تو همینه تاکه بشی سلامت خوشحال و شاد و راحت                شعر دندان آی دندونم!آی دندونم کمک!کمک!مامان جونم وای دارم از درد می میرم فوری می رم یه وقت دکتر می گیرم ولی دیگه خیلی  دیر شده میکروبه مثل شیر شده وای این چه درد دندونه لعنت بر هر چی قندونه                 قناری تو دفترم می کشم قناری قشنگی می خوام که رنگش ...
3 دی 1391

وضعیت الانم نوشته شده در تاریخ4/9/91

وقتی بار اخر رفتم پیش دکترم بهش گفتم که نمیدونم چرا اما ارامش ندارم هر بار که پری میشم خیلی گریه میکنم و ناراحت میشم راهی نداره که زودتر باردار بشم؟ گفت یه قرص هست که ما معمولا بعد یک سال تجویز میکنیم ضرری نداره اگه دوست داری بخور . ازش گرفتم دو روزه که میخورمش استرس عجیبی اومده سراغم نمیفهمم این چه حالو روزیه که دارم؟هم استرس دارم از اومدنش هم نگرانم که اگه این ماهم جواب نداد بیشتر ناراحت میشم .............. برام توی این روزای خوب دعا کنید خیلی محتاجم برای همه اونایی که شرایطی مثل من دارن و همه اونایی که چشم انتظار یه فرشته هستن دعا کنید ممنون.... ...
3 دی 1391

خواب یک فرشته نوشته شده در4/9/91

دیشب بعد کلی فکر در مورده تو نانازم خوابم برد .خواب جالبی دیدم خواب دیدم که یه بچه ناز گوشه خونه خوابیده روی یه پتوی سفید نزدیکای در خوابیده بود من از دور داشتم نگاش میکردم اروم رفتم نزدیکش اشنا نبود اما متوجه شدم که جیش کرده به خودم گفتم تو مگه بچه دوست نداری عاشق بچه ها نیستی مگه تا مادرش نیومده دنبالش بغلش کن ببر تمیزش کنم. بچه رو اروم پبچیدم توی پتو بردم تمیزش کردم اوردمش کنار بخاری محکم بغلش کردم میدونستم بچه خودم نیست اما میخواستم از وجودش لذت ببرم. همون موقع بود که از خواب بیدار شدم خیلی خوشحال شدم که توی خواب یه بچه نازو بغل کردم. از این خوابا زیاد میبینم نفسم نمیدونم چرا توی همه خوابام میدونم اونایی که بغلم هستن بچه من ...
3 دی 1391

فرشته نازم نوشته شده در تاریخ 4/9/94

مامان توی اینترنت کلی چیزای خوشکل یاد گرفتم که میخوام برات یکی یکی درست کنم الان دارم برات یه پتوی ناز میبافم که توی دنیای نفیس یاد گرفت .نمیدونی اینجا چقدر چیزای خوشمل هست همه شو دیدم میخوام یکی یکی برات درستشون کنم میخوام وقتی اومدی برات جشن بگیرم کلی هدیه های خوشکل برای مهمونا درست کنم میخوام برات جشن قدم بگیرم میخوام بهترین تولدارو برات بگیرم.برات یه اتاق خوشمل درست کنم که هر وقت اونجایی راحتو شاد باشی. میگی نه؟؟؟بیا ببین بعدا میفهمی چقدر منتظرتم و چقد خودمو برای اومدنت اماده کردم. برات کلی تابلو درست کردم همه هم نقاشی های خودمه قربونت برم الاهی بیااااااااااااااااااااااااااا عزیزم ...
3 دی 1391

برای فرشته ام در تاریخ3/9/91

سلام خوشکل مامان. مامانی میخوام وقتی اومدی و بزرگ شدی اینجا و این نوشته هارو بهت نشون بدم تا از اوضاع و احوال مامان بابایی قبل از اومدنتم خبر داشته باشی . برات یکم از چند وقت قبل میکنم من وقتی اومدم اینجا یعنی توی کلبه عاشقانمون 23سالم بود تازه از مادر جون اینا جدا شده بودم میدونی که اونا خیلی از اینجا دورن من خیلی خیلی دوسشون دارم اون اوایل خیلی دلتنگی میکردم بعد یه سال از بابایی خواهش کردم که بچه بیاریم و منم از تنهایی در بیام اما بابایی میگفت فعلا برای ما خیلی زوده باید پولامونو جمع کنیمو همه چیزو برای کوچولومون اماده کنیم که راحت راحت باشه و اصرار های من فایده ای نداشت و ما دو سال تنها موندیم تا اینکه عید امسال با بایی حرف زدمو ...
3 دی 1391

این متن در تاریخ 3/9/91نوشته شده

سلام الان جمعست من تنهام امیرم گفته که ظهرم نمیتونه بیاد .توی این جمعه دلگیر باید تا 12 شب تنها بمونم.اومدم اینجا تا بنویسم برای بچه ای که فعلا ندارمش و خیلی خیلی چشم به راهشم. من 26 سالمه سه ساله که با عشقم بعد کلی سختی کشیدن ازدواج کردم.چند ماهی هست که تصمیم گرفتیم یه فرشته مهربون بیادو خونه عاشقونه مارو گرم تر کنه فعلا این فرشته مهربون داره برامون ناز میکنه امیرم میگه نیومده وروجکم داره تای تای میکنه......... خدایا ...............   خدای خوب و مهربون تو هر چیزی که خواستم بهم دادی   نمیدونم چه جوری بگم یا اصلا چی بگم چون خودت بهتر از هر کسی حسو حالمو میدونی خدایا توی شبای خوب ازت میخوام که به همه اونای...
3 دی 1391