واکسن شش ماهگی پسر گلم
فرزندم:
پسرم:
کیانمهرم: حالا که به لطف دائمیش میشود این "میم"نازنین و دوست داشتنی را کنار اسمت بنشانم و همه ی تعلقم را به تو و به روزگارت در همان یک حرف نابش خلاصه کنم.حس قریبی در وجودم می دود و مرا می رساند به مرزی که رهایی از سرزمینش ممکن نیست....
امان از این "میم" ی که همزمان محصورم میکنید
محدودم میکند
به اوجم میبرد و بر میگرداند
شاکیم میکند شاکرم می سازد
می شود تنها بهانه ی زندگی
دلیلی برای ادامه ی بندگی
کج خلقم میکند
به سر ذوقم می آورد
و مادرم میکند.......
پسرک آمده ام که قولی بگیرم و بروم
بروم برای مدارا با همان حس های هر روزه و جدیدی که آن حرف الفبا برایم به ارمغان اورده لطفا.
لطفا
لطفا یادت بماند
از یاد نبری
همان"میم"وقتی کنار مادرانگیم برای تو می نشیند
تنها یک خواسته دارد
همیشه و همیشه و همیشه
بی تعلق به رخدادی که برسد
بی ارتباط با اتفاق های نیامده
همین "میم" نشسته در اسمم
دوستت خواهد داشت و آغوشش برای به بر کشیدنت باز خواهد ماند
همین جا نشسته است
مثل همه ی مادرها...دست به دعا و دل وا پس
مرا مادرم صدا کن.....تا حس قشنگ مادر تو بودن و مادرانگی کردن شاکر بودنم به درگاهش را به کمال برساند
ممنون پسرم
سلام نقل و نبات مامانی مامان به فدای خنده ها و عشوه ها وشیطنتات برم عاشقتم هر لحظه بیشتر از لحظه ی قبل وقتی حتی میخوابی نمیتونم ازت چشم بردارم برم سراغ کارای خونه.
بهمن21 واکسن 6 ماهگیتو زدیم مامانی جون.مثل یه مرد قوی بودی و گریه نکردی خدارو شکر سر حال بودی تب نکردی و فقط یه بار بهت قطره دادم اروم بودی و برعکس روزای قبل بهونه نمیگرفتی.دردت به جونم فکر کنم درد داشتی.خداروشکر که الان خوبو سرحالی و حسابی شیطونی میکنی.دیروز برای اولین بار با روروئک جلو رفتی اخه فقط عقب عقب میرفتی البته باید جلوت بشینم و تشویقت کنم بعدا به سمتم میای فدات بشم فقط برای رسیدن به من جلو جلو میری .عاشقتم پسرکم.بغل همه به جز من شدیدا گریه میکنی پسرک مامانیه خودمی دیگه الانم بغلمی و داد میزنی و محکم میزنی به میز و اجازه نمیدی که بنویسم دوستت دارم مامانی جون بووووووووووس
کیان مهر عزیزم تا این لحظه ، 6 ماه و 2 روز و 12 ساعت و 32 دقیقه و 8 ثانیه سن دارد :.