کیان مهر عزیزمکیان مهر عزیزم، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 14 روز سن داره

فرشته ای در کنارم

واکسن 4 ماهگی و اماده شدن واسه یه شمال رفتن درست و حسابی

1392/9/24 19:53
نویسنده : مامان یاسی
824 بازدید
اشتراک گذاری

سلاااام  نون خامه ایه مامان

دردت به جونم شیرین عسل من

این روزا اینقدر وقتمو گرفتی که وقت ندارم به کارای خیلی جزیی خودم برسم چه برسه که بیام اینجا و برات از شیرین کاریهات بنویسم پسر گلم.

میخوام از 15 روز قبل بنویسم که گریه های عجیب و غریبی میکردی داد میزدی و با هیچی اروم نمیشی یهو خوب میشدی و میخندیدی حس مادرونه بهم میگفت که جاییت درد میکنه بر خلاف مخالفتهای بابا که میگفت فکر نکنم چیزیش باشه بردمت دکتر و بعلههههههههههههه متاسفانه متوجه شدم که گوش سمت چپت چرکی شده مامان به قربون درد کشیدنت بشم فدات شم برات چنتا دارو نوشته و دو روز خوب بودی اما بعدا دوبااااااره شروع شد خانم دکتر گفته بود ده روز بعد دوباره ببرمت و ده روز بعد میشد 20 اذر که قرار بود فرداییش ببرمت واسه واکسن زدن(اخه این ماه 22 ام میخورد به جمعه و ما تصمیم گرفتیم یه روز زودتر ببریمت)چهارشنبه بردمت دکتر و گفتم که بی قراریت کم نشده و دکتر گفت گوشش هیچ تغییری نکرده بدنش به اون دارو ها جواب نداره و دوباره برات دارو نوشت دردو مریضیات به جون مامانت دست کوچولو پا کوچولوی من.قربون عشوه هات برم که بزرگ شدی و حسابی برام دلبری میکنی.پسر مامانی خودم.

5شنبه هم ساعت 8 رفتیم و واکسنتو زدیم گریه نکردی فقط یه جیغ بلند و بعدا اروم شدی و تو بغلم خوابیدی تا خونه اومدن.

چند هفته ای میشه که اصلا بغل هیچ کسی نمیمونی حتی واسه چند لحظه.واکسن زدی خدارو شکر تب نکردی اما ساعت حدودا 5 بود که اومدم شلوارتو در بیارمو پوشکتوعوض کنم که واااااااااااااااااااااای نمیدونی چی دیدم همون پایی که واکسن زده بودی به طرز عجیب و غریبی قرمز شده بود یه چیزی شبیه انشعابات رگ اگه بدونی چقدر هول شدم اخه تنها بودم فوری لباس پوشیدم که ببرمت دکتر اما به فکرم رسید زنگ بزنم مرکز تهران که دکترا تلفنی جواب میدن(0218999)اونا بهم گفتن که چیزی نیست و فقط کافیه کمپرس سرد بزارم و خدارو شکر خدا خیرشون بده تا اخر شب خوب شد دو شب نزاشتی مامان بخوابم اما خدارو شکر که تمام شد و الان سر حالی تمام وسایلارو جمع کردم و اماده شمال رفتن هستیم فقط منتظرم هوا خوب بشه اگه هوا مثل امروز باشه فردا تصمیم داریم بریم تا اخر شب معلوم میشه قربونت برم اگه بدونی تو دل مامانی چه خبره.همونجور که تو وقتی بغلمی ارومی و میزارمت زمین گریت میاد منم کنار مامانی و بابایی خودم حسابی ارومو بهم خوش میگذره البته خیلی رنج دوری بابایی رو توی اون روزا میکشم اما واسه یه مدت کوتاه مجبورم که تحمل کنم چاره چیه قسمت ما اینجورییه ناف مارو با دلتنگی بریدن پسرم.

این مدت از خودت خیلی صداهای مختلف در میاری خیلی دقت میکنی که من هر کاری میکنم یاد بگیری امروز یاد گرفتی وقتی با دستم میزنم به لبت مثل مامان مییگی آآآآآآآآ.فدای پسر با استعدادم بشم بابایی به خاطر این سرو صداها بهت میگه کبوتر چایی خودم.......باباییه دیگه

پستونک هم از همون روزی که بردمت دکتر دیگه بهت ندادم اخه حس کردم شیر خوردنت کمتر میشه(ممنون از خاله غزاله که بهم یاد اوری کرد )و خانم دکترم تایید کرد که بعضی بچه ها اینطورن و منم ازت گرفتم.کم کم داره موهایی که ریخته بود دوباره در میاد موهای جدیدت طلایی طلاییه هنوزم رنگ چشات طوسیه نمیدونم تغییر میکنه یا نه قربون پسر ناناز خودم بشم عاااااااشقتم هر لحظه بیشتر از قبل.

کیان مهر عزیزم تا این لحظه ، 4 ماه و 1 روز و 21 ساعت و 33 دقیقه و 52 ثانیه سن دارد

پسندها (2)

نظرات (19)

فرشته مامان رها
25 آذر 92 15:16
چه مردی شده این اقا پسر
غزال
27 آذر 92 7:54
اینم ادرس عزیزم خوشحالم که توصیه من مفبد واقع شد .خیلی خوشحالم که قبل ار این که شیر رو نخوره اقدام کردی چقدر شیرینه که ادم از فرزندش بنویسه امیدوارم سفرتون بی خطر باشه
مامان یاسی
پاسخ
ممنون واسه ادرس عزیزم مواظب یاسی ما باش
غزال
27 آذر 92 10:39
رمزه رو پاگش کن کسی نبینه
شیما
27 آذر 92 15:31
به به 4 ماهگی کیان مهر مبارک باشه خدا حفظش کنه براتون یاسی جون ایشالا دیگه هیچ وقت مریض نشه شمال هم خوش بگذره
مامان یاسی
پاسخ
قربونت برم مرسي
hamraz
27 آذر 92 19:03
سلام وقت بخیر به واسطه وبلاگ آموزش های تون با شما آشناشدم واز این آشنایی خوشحالم ،خوشحالم که در شهر کرمانشاه ساکن هستید امیدوارم احساس غربت نکنید و خاطرات خوبی از اینجا داشته باشید از آموزش های خوبتون متشکرم وبرای شما واعضای خانواده تون آرزوی خوشبختی وسلامتی می کنم التماس دعا
مامان یاسی
پاسخ
سلام منم از اشناييتون خوشحالم.مرسي از لطفتون حتما بهتون سر ميزنم
رضوان مامان رادین
27 آذر 92 19:05
ماشا... به این پسملی شجاع از پس دومین واکسنشم بخوبی براووومد...آفرین
مامان یاسی
پاسخ
مرسي عزيزم رادين جوني خوبه?
مرمر(مامی کسرا)
30 آذر 92 8:27
جیگرم چقدر ناز و خوردنی و عزیز شدی...ایشالا به سلامتی برین و برگردین...خوش بگذره...
مامان یاسی
پاسخ
مرسي عزيزم بوس واسه لپاتون
مامان بهاره مامان امیرمحمد
3 دی 92 13:45
چه پسری قند عسلی تاج سری شده این کیانمهر نازنین خدایا هر روز بانمک تر میشه خاله دوسرت بگرده خوشگل
مامان یاسی
پاسخ
سلام مرسي خالي جون لطف داري بوس
ازاده مامان آرتین
3 دی 92 15:47
حالت چطوره یاسمن جون-کیان مهر جونم خوبه؟
مامان یاسی
پاسخ
سلام عزيزم شكر خدا خوبيم مرسي سر ژدي
مامان آوینا
5 دی 92 18:46
سلام عزیز دوستداشتنی -یاسمن جونم- نوشته های شما پر از احساس وزیبایی هستند کیف کردم .پسر شیک وزیبایی داری خدا حفظش کنه مثل خودت خوشرو وخندانه با خنده هاش به آدم انرزی میده.
مامان یاسی
پاسخ
سلام عزيزم ممنون به ما سر زدي و با حرفات بهمون انرژي دادي.ايشالا اوينا جون راحت و سلامت به دنيا بياد.بوس بوس
مامان هلاله
6 دی 92 14:09
عزیزم منم همیشه دلتنگم ولی دلتنگ همسرم چون مدام میره ماموریت و من باید پیش مامان و بابام بمونم
مامان یاسی
پاسخ
خيلي حس بديه.من وقتي خونهام واسه مامان اينا وقتي پيش مامان اينام دلتنگ هسرم هستم خيلي سخته
معصومه
11 دی 92 18:09
سلام عزیزم خاله قربون کیان بره هنوز ندیدمش از وقتی اومدی اخه مریضم میترسم سرما خوردگیم بهش منتقل شه مواظب خودتون باشین بوووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووسسسسسسس
مامان یاسی
پاسخ
اخه ندیدمت معصوم اگه بدونی وقتی میام اونجا چقدر کار دارم خدا میدونه
مامان بهاره مامان امیرمحمد
18 دی 92 13:30
یه سر تشریف بیاورید وب ما نظرتون مهمه ممنون
مامان یاسی
پاسخ
من الان دیدم نظرتو ببخش
رستا
21 دی 92 3:42
یاسمن بیا دلتنگتونیم
مامان یاسی
پاسخ
عاشقتم منم دلتنگم بووووس
رستا
21 دی 92 3:43
راستی من رمزو گم کردم ای کاش بودی و واسم تلگرافش میکردی منم یه مدت میدیدی نبودم
خاله سوسکه
24 دی 92 8:03
عزیز دلم از گریه های کیان جون نترس پسرمنم که الان 18 سال و13روزشه که گریه ونق نق می کرد یه روز که عاصی شدم از دستش بردمش دکتر کفت معمولا بچه های باهوش که دور وبرشون رو خوب درک می کنند بیقرارند ناراحت نباش ولی وقتی خیلی گریه می کنه اول کاری که می کنی شکم وکمر وگوشش رو یه کم فشار بده اگر گریه اش زیاد شد درد از اون ناحیه است عرق نعنا رو از غذاش دور نکن که هم باعث کم شدن درداش میشه هم چاقش میکنه ببخشید خیلی حرف زدم خود از من وارد تری
مامان یاسی
پاسخ
واقعا ممنون از راهنماییهات خیلی خوشحالم میشنوم که ازن بی قراری ها از هوش زیاده کیان واقعا همیشه یه محیط جدید میخواد یه اسباب بازی جدید زودم ازشون خسته میشه
شیما
30 دی 92 13:33
یاسی جون خیلی وقته نیومدی هاااااااااااا کجایی دختر؟
مامان بهاره مامان امیرمحمد
8 بهمن 92 11:45
مامان خانوم کجایید ؟چه خبر شمال خوش میگذره ؟کیانمهرجونم خوبه؟ پس چرا پست نمیذارید؟دلمون تنگ شده براتون
شیما
10 بهمن 92 17:40
یاسی جون کجایی دختر بیا یه خبر از خودت بده