کیان مهر عزیزمکیان مهر عزیزم، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 9 روز سن داره

فرشته ای در کنارم

هفته های اخر

1392/4/29 13:45
نویسنده : مامان یاسی
854 بازدید
اشتراک گذاری

سلام پسر خوب مامان

نمی دونم چه جوری برات از احساس این روزام بنویسم

و بهت چه جوری بگم که از بودنت دارم لذت میبرم،حتما حس میکنی که وقتی دستمو میزارم رو شکمم و باهات حرف میزنم چقدر اروم میشم وقتی تو با وجود اینکه این هفته های اخر جا برای تکون خوردن زیاد نداری اما با دستو پاهای کوچولوت لگدم میزنی خوشحال میشم،

با وجود تمام سختی هایی که الان دارم.تمام استخونام مخصوصا زانوهام خیلی درد دارن،چند هفته ای هم هست که درددندون و سخت نفس کشیدنو خارش و معده دردم بهش اضافه شده.اما خوبم و خوشحالم و روزی صد هزار بار خدارو شکر میکنم که شما توی وجودمی و خوشحالم که دارم به روزی که تورو لمس می کنم دارم نزدیک میشم.

دلم داره پر میکشه واسه اون لحظه که تورو میزارن تو بغلم. تو که ثمره عشق من و بابایی هستی.میای و زندگی شیرین مارو شیرینتر میکنی .پسرم پسر نازم نمیدونی چه ارزوهایی برات داریم هم من هم بابایی،میخوام تمام سعی خودمو بکنم که برات بهترین مادر باشم دوست دارم این حسی رو که خودم  وقتی اسم مادرم میاد وقتی کنارشم وقتی با منه دارم تو هم تجربه کنی مادر من برای من بهترین بود و هست و خواهد بود خدایا کمکم کن که بتونم این حس زیبارو به فرزندمم منتقل کنم.

چند روز قبل با مادر جون ساک و لوازم بیمارستانو جمع کردیم نمیدونی چه حسی داشتم وای خدایا چند هفته دیگه پایان انتظارمه؟لحظه ای که مدتها منتظرش بودم.استرسم این روزا خیلی زیاده شما پسر نازم بزرگ شدی و هر کاری میکنم فکر میکنم شما اذیت میشی نشستن بلند شدن خوابیدن راه رفتن همه برام سخت شده اخه واقعا تصورشم سخته توی این یه ذره جا چه جوری جا شدی مامان قربونت بره؟خدایا واقعا عظمتت رو شکر 

علاوه بر همه اینها دوری از بابایی حسابی داره اذیتم میکنه هیچکس مثل اون توی این دوران آرومم نمیکنه و بهم روحیه نمیده با مهربونیش با لطفش با خنده ها و شوخی هاش با حرفاش درباره آینده اما حیف که نشد بیشتر کنارش باشم و مجبور شدم زودتر از موعد بیام شمال و حالا دارم اذیت میشم اما چاره چیه؟ تمام امید من و بابایی واسه این روزای سخت شمایی پسرم.بیای و ما با لمست با نوازشت با صدای گریه و خندت اروم بشیم و تمام سختی های این دوران از ذهنمون پاک بشه.

خدای خوبم کمکم کن این روزای اخر به خوبی و خوشی تمام بشه و پسرم فرشته ای که برای من فرستادی صحیح و سالم بیاد توی آغوشم و به من لیاقت بده که بتونم ازش خوب نگه داری کنم ازت بابت همه چیز ممنونم.

پسرم از شما هم ممنونم که هستی و دنیای منو زیبا و زیبا تر میکنی.تا وقتی که بیای بغلم مواظب خودت باش.تا میتونی با لگدات مامانی رو خوشحال کن عزیزم.

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (8)

ساناز
30 تیر 92 5:15
یاسی جونم منتظر زود زود بسلامتی بیاد بغلت


مرسی ساناز جان
الی
30 تیر 92 9:33
بیصبرانه منتظر دیدن عکس کوچولوت هستم
زیاد سرگرمش نشی یادت بره بیای اینجا
یکی اینجا هست که منتظرته


قربونت برم چشم عزیزم
مامان هلاله
30 تیر 92 15:22
عزیزم خیلی حستو قشنگ بیان کردی.
ایشالا بزودی انتظار تموم میشه و پسر گلت صحیح و سالم بیاد تو بغلت


ممنون عزیزم لطف دارید الاهی امین
مامان ازاده
30 تیر 92 16:22
اخی نازی دیگه داره تموم میشه
خوش بحالت الان خیلی حس خوبی داری نه؟
واسه ما هم دعا کن یاسی جون
ایشالا زایمان خوبی داشته باشی-
ما هم بیخبر نذار


مرسی گلم چشم شمام منو دعا کنید
مامان رومینا
31 تیر 92 1:08
ایشالا که بسلامت زایمان کنی و نی نی گل پسری رو تو بغلت بگیری.مواظب خودت باش عزیزم


سلام ممنونم عزیزم انشاا... بوووووس
رضوان مامان رادین
31 تیر 92 18:50
ان شاا.. اینروزا هم میگذره و سه نفری با هم زندگی شادی را شروع میکنید...کی بدنیا میاد پس این پسمل ناز ما


ممنونم ایشالا
شیما
3 مرداد 92 17:57
یاسی جون ایشالا بسلامتی زایمان کنی و پسملیت رو بغل کنی احساست رو خیلییییییییییییی زیبا نوشتی
منتظر دیدن عکس کیان مهر هستم
ما رو یادت نره برامون دعا کن بوووووووووووووووووووووووووووووووس


ممنون عزيزم بهم روحين دادي اخه من زياد نوشتنم خوب نيست مرسي كه متنمو زيبا خوندي.اگه لايق باشم حتما دعا ميكنم
سارا مامانی شیدا
5 مرداد 92 9:11
به امید خدا پسر گلت سالم و سلامت میاد تو بغلت یاسی جونم تو این هفته های اخر تا میتونی بخواب کیان جون که بیاد تا چند هفته از خواب خبری نیستا


سلام عزیزم.اگه خوابم ببره میخوابم همه میگن.ایشالا به دنیا بیاد به سلامتی مثل سختی های الان بی خوابی رو هم تحمل میکنم